شاعرانه (1) - برف یعنی آی آدم‌ها سلام

بسم‌الله

یه دفتر شعر دارم که از سال ۸۳ تا حالا اشعاری رو که یه جوری باهاشون حال کردم، توش نوشتم. البته یه جوریه که از حافظ و سعدی و ... یکی دوتا غزل بیشتر نیست. بیشتر اشعار از فریدون مشیری، محمدعلی بهمنی، فاضل نظری، محمدحسین بهرامیان، احمد شاملو و ... هستش. اینا رو گفتم که بگم بسیاری از اشعار خیلی زیبا و لطیف و همچنین محکم این دفتر متعلق به شاعران معاصریه که شاید خیلی معروف هم نباشن. مثلاً قبلن اینجا یه شعر فوق‌العاده که نمی‌دونستم از کیه، آپ کردم. این شعرو احتمالاً خیلیا شنیدن؛ همون شعر معروف به "پنج وارونه چه معنا دارد؟!". تازگیا فهمیدم که این شعر از معلم ادبیات خواهرمه. آقای علی بداغی. پریروز خواهرم یه شعر جدید از آقای بداغی اس‌ام‌اس کرد که تازه سرودن. شاید به مناسبت این روزای برفی!

برف یعنی آی آدم‌ها سلام

بی خیالِ خاطرات تیره فام

گوشیِ قلبِ قشنگت روشن است؟

برف، یعنی بوق ارسال پیام*


* منظور گزارش رسیدن پیام یا همون Delivery Report در گوشی‌های همراه است.

       روزانه‌نگاری (2) - چرا ظرف مرا بشکسته لیلی؟!

بسم‌الله

از هجوم حجم دردها،

فهمیدم هوایم را داری!

نگاه (2) - آینده از آن ماست . . .

بسم‌الله

اگه یادتون باشه قبلن اینجا از ناصر نقل قول کردم. شاید وقتش باشه که با ناصر بیشتر آشنا شین. ناصر سال‌ها پیش به دلایلی، تنها با 200 دلار و بدون هیچی، از ایران می‌ره و توی این مدتی که ایران نبوده، خیلی از جاهای دنیا رو می‌بینه. حُسن مشاهدات و تجربیات ناصر به منحصر بفرد بودنشونه. شاید به این دلیل که جهانگردیه ناصر، بیشتر به حرف زدن و حشر! و نشر با آدما گذشته تا به بازدید از مناظر طبیعی و مصنوعی. ناصر یه بار می‌گفت: وقتی تبت بوده، از یکی شنیده که بودا می‌گه : جبر امروز، حاصل اختیار و انتخاب دیروزِ ماست. گاهی ما خواسته‌ای رو به صورت دعا یا آرزو، مطرح می‌کنیم که ممکنه سال‌ها بعد برآورده بشه؛ زمانی که دیگه ما اون آرزو رو از یاد بردیم! بنابراین بیا آرزوها و خواسته‌هامونو بنویسیم. اینجوری شاید به خدا خوشبین‌تر بشیم!

روزانه‌نگاری (1) - هفته نامه توفیق

بسم‌الله

بالای جلد توفیق

قبلنا یه هفته‌نامه درمیومده به نام توفیق. احتمالاً همه اسمشو شنیدن؛ که کیومرث صابری مرحوم هم تو اون می‌نوشته. شنیدم یه بخش ثابت داشته شبیه به این نام: قیافه‌های دیدنی! تو این بخش موقعیتای ناجوری رو که آدما تو شرایط ویژه‌ای قرار می‌گرفتن، توصیف می‌کرده. مثلاً تو یکیش می‌گفت تصور کن کسی رو که تو راه داره با اتومبیلش می‌ره. یهو قالپاق ماشینش در می‌ره؛ پیاده می‌شه می‌ره قالپاقو بیاره که یکی می‌رسه ماشینه طرفو می‌دزده! یا اینکه یه شخص مذهبی می‌ره دستشویی؛ بعداز اینکه کارش تموم شد، می‌فهمه آب قطعه!! این بخش قطعاً برای کسایی که توی همچین شرایطی قرار گرفتن، خیلی جذاب‌تره. یه تیکه بامزه هم اینجا دیدم. نوشته بود: همشهری شب جمعه 2 چیز یادت نره، دوم روزنامه توفیق!

پ‌ن1- نمی‌دونم چی‌کارکنم. خیلی از دوستان با اسم و فامیلم، لینکم کردن و عملاً اینکه توی نت، منو فقط به اسم کوچیکم(مهدی) بشناسن، فقط در حد یک آرزوست!. می‌خواستم همون مهدی بمونم، تا بتونم خیلی خصوصی‌تر هم بنویسم. خوبیش اینه که شخصیت مجازی و واقعیه من، تفاوت قابل توجهی ندارن و از این بابت مشکلی ندارم. ولی می‌خواستم خصوصی‌تر از اونی که توی دنیای واقعی می‌شه گفت، بگم؛ که حالا نمی‌دونم چی کارکنم؟

پ‌ن2- اینو هستم اساسی!

نگاه (1)

 

بسم‌الله

بدون دو چیز، اگرچه زنده‌ای، ولی زندگی نمی‌کنی؛

یکی کتابی برای خوندن و دیگری عیبی در خودت، برای اصلاح‌کردن.

عکس از : احسان رأفتی

پ‌ن- چه عکسایی می‌گیره این احسان . . .

 

ببین چی می‌گم!

 

اگه این‌جوریه، تُف به حقوق بشر!

اگه اینه، لعنت به دموکراسی!

اگه این رسمشه، دیگه کسی از تمدن و حقوق بشر حرف زد، نزده!

فهمیدی؟؟

پ‌ن- این پست یه بهونه‌س برای همراهی با دنیای نفیس، دل‌نوشته‌های من، کاهوسکنجبین، رویای آریایی، پیچک سربه‌هوا، زهرا، من او، آخرین دوران رنج، نقش، پلخمون و خیلیای دیگه.

تنها کودکان به ملکوت آسمان‌ها می‌رسند؟!



بسم الله

همانا به ملکوت آسمان‌ها نمی‌رسید، مگر آن‌که دوباره کودک شوید . . .

کتاب مقدس

پ‌ن : ابراهیم را خیلی دوست دارم. پارسال عید قربان، اینجا را تقدیم کردم به وجود نازنین‌ش.

گیر کار کجاست؟

بسم الله

معمولاْ یا "مشترک موردنظر، در دسترس نمی‌باشد" یا "مشترک در دسترس، موردنظر نمی‌باشد!"

ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!!

بسم الله

چند ماهه که به‌طور میانگین، ماهی یه بار خواب مردن می‌بینم. یعنی تو خواب می‌میرم. قشنگ می‌فهمم که دارم می‌میرم. واسه همین، این روزا موضوع مرگ بیشتر از گذشته فکرمو مشغول کرده. حدس می‌زنم ما وقت مردن نمی‌خوایم از چیزایی که واقعا از ته دلمون دوست داشتیم، و تا حدودی بهشون وابسته بودیم، جدا شیم. شاید واسه همین، مرگ برای خیلیامون سخت خواهد بود!


پ‌ن 1- روزه در این مورد مثال خوبیه. توی روزه اونقد که خودداری از خوردن(یه کار روزمره خوشایند) سخته، تحمل گرسنگی و تشنگیش سخت نیست!
 
پ‌ن ۲- چند شب پیش یه‌دفعه از خواب پریدم. یهو هوس خدا کردم. خیلی دلم شاد شد؛ خیلی. یعنی خدا هم منو هوس کرده؟

کدوم بهتره ؟

بسم الله

کدوم بهتره؟

این‌که خوب باشی ولی مردم فک کنن بدی،

یا این‌که بد باشی ولی مردم راجع به تو فکرای خوب بکنن؟

 

پ‌ن۱- یه نفر می‌خواست تو دنیای مدرن سری تو سرا دربیاره که نشد!

پ‌ن۲- کسی می‌دونه چطوری می‌شه تو توییتر عضو شد؟

 

می‌دونیBRT مخفف چیه؟

بسم الله

اخیراْ وقتی سوار سامانه اتوبوس‌های تندرو می‌شوم، بدجوری حس می‌کنم گوسفند تلقی شده‌ام. مخصوصاً امروز در گفتگو با دوستان، متوجه شدم مدتی است قادر به شنیدن صدای خانم محترمی که با زبان فارسی سلیس، اسم ایستگاه را اعلام می‌کند، نیستم!! شنیدم پارسال مستر قالیباف گفته‌بود سال بعد مردم می‌فهمن اتوبوس یعنی چه!؟ فک کنم فهمیدیم!

پ ن ۱ - حرفای مستر قالیباف تو مراسم افتتاح سامانه اتوبوس‌های تندرو، جالبه. اینجا بخونین.

پ ن ۲ - بالاخره برای ایجاد فاصله مجازی هم راهی پیدا کردم. تغییرات از پست قبل لحاظ شده‌اند. راه‌حل فاصله مجازی رو از اینجا پیدا کردم.

نمایشگاه تمام شد

بسم الله

 

نمایشگاه مطبوعات در حالی تمام شد که روز یکشنبه به نام استقبال کم­نظیر مردم و به کام رئیس جمهور، تمدیدشد. اون هم به غرفه­هایی سر زد که معمولاً سرنمی­زد؛ یعنی آخر نمایشگاه، جائی که مجلاتی مثل ما و موفقیت و شادکامی و آشپزباشی و ...بودن. این نمایشگاه هم مثل پارسال نکات جالب زیادی داشت:

1- نیومدن بچه های انجمن که قرار بود بیان، حالمو گرفت.

2- وقتی یکی از شماره­های مجله رو به مردم می دادیم و می دیدن که شماره های دیگه مجله با جلدای جذاب­تر هم هست، می­گفتن می­شه اون­یکی رو بدین؟! انگار اون مجله­ای که جلدش جذاب تره، محتواش هم بهتره!!

3- دیدار دوستان دیروز و غریبه­های امروز هم خالی از لطف نبود. شاید آشتی یا گذشت . . .

بهانه رفتنم به اختتامیه دعوت آقا رضا بود که قرار بود جایزه بگیره. رضا در بخش نماز، ایثار و شهادت هم اول شد هم دوم! این اختتامیه هم به رغم سرد و بی روح بودنش خالی از نکات جالب نبود :

1- شديداً حذف شد!

2- فوقش ۵۰۰-۴۰۰ نفر اومده بودن و بیش­تر از ۱۰۰ نفر جایزه گرفتن! یعنی از هر 5-4 نفر یکی­شون جایزه گرفت!

3- اسامی هیأت داوران که توسط سید جلال فیاضی نماینده هیأت داوران خونده شد: آقایان حمید مولانا، احمدزاده، معلا، محسن اسماعیلی، عقیلی، جلال غفاری و سید جلال فیاضی.

4- به جز دو سرود که هردو توسط یک گروه سرود دانش­آموزی از قم که انصافاً هم زیبا بود، در سایر بخش­ها مثل اهدای جوایز و میان برنامه­ها، از موسیقی خبری نبود و خود این موضوع، مراسمو بیشتر یکنواخت و خالی از هیجان می­کرد.

5- وقتی اسم کسی که توی یه بخشی مقام آورده بود، می خوندن، نمی گفتن به خاطر کدوم اثر و از کدوم نشریه یا سایت! ولی وقتی نوبت به تقدیر از رسانه های خارجی رسید، اسم رسانه رو هم می گفتن، اینجا که رسید، یکی از حضار که ردیف یکی مونده به آخر تالار نشسته بود و لباس محلی بختیاری پوشیده و از سبیل قابل توجهی هم برخوردار بود، بر سر مجری که امیر حسین مدرس باشه، داد زد که: چطور اسم روزنامه خارجیا رو بلدی بخونی، ولی مال خومونو نمی دونی! امیر حسین مدرس هم جواب داد که ننوشتن و گرنه میخوندم.

۶- جایزه دادن به دبی اسپرت و الجزیره جالب بود!

۷- یکی از آقایون هم موقع گرفتن جایزه­ش رفت پشت تریبون و گفت ظاهراً آقای مدرس مثل سریال یوسف، خواب دیده که مطبوعاتی شده!!

۸- نکته بسیار جالب دیگه این بود که وقتی اسم خبرگزاری فارس به عنوان خبرگزاری برتر اعلام شد، بچه های فارس تالارو گذاشتن روی سرشون، جشنواره ندیده ها! و از اونجا که حقیر در بالکن نشسته بودم، متوجه شدم نزدیک به ۵۰-۴۰ نفر از حضار از خبر گزاری فارس هستن.

۹- یکی از خانم ها هم قبل از گرفتن جایزه ش، پشت میکروفون اومد و گفت جایزه شو تقدیم می کنه به برادرش که در بمب گزاری کربلا شهید شده و خواهرش که از غم برادرش وفات کرده. این موضوع فضای لطیفی ایجاد کرد.

۱۰- پخش ویدئو کلیپ بزرگداشت آقای پرتوی، عکاس مطبوعات که عکس معروف دیدار ۱۹ بهمن همافرها با امام رو گرفته و این روزا به شدت بیماره، احساسات زیادی رو برانگیخت.

۱۱- یکی از آقایون هم موقع جایزه گرفتن شعری با عنوان "خبر" رو به زور پشت تریبون خوند که با استقبال زیادی مواجه شد :

...

یکی می گه اینا همش خیاله

وعده های رو خرمنه، محاله

یکی بهش امید و دل می بنده

یکی باهاش به زندگی می خنده

یکی باهاش شیشه شو پاک می کنه

یکی دیگه پشه هلاک می کنه

یه عده ای سبزی می پیچن باهاش

گوشتو تو روزنامه بپیچم داداش؟

شما بگید خبرنگاری چیه؟

اونی که عاشق تر از اون باز کیه؟

خبرنگارا تو خبر، نگارن

تو پائیز بی خبری بهارن

وقتی به قرمزِ چشاش می خندی

چه می دونی چه سخته صفحه بندی

خبر خبر خبر که نون نداره

عشقه دیگه پیر و جوون نداره

ادامه مطلب راه های رسیدن به خـــدا

بسم الله

به احترام برخی نظرات دوستان بسیار عزیزم

ادامه ای برای مطلب "راه های رسیدن به خدا" نوشتم.

برای مشاهده به اینجا مراجعه کنید.