آدرس وبلاگمو عوض کردم.

بسم الله

آدرس وبلاگمو عوض کردم.

به

http://mynewsagency.wordpress.com

 کوچ کردم.

حال و هوا همان است که بود.

فقط قالب عوض شده برای راحتتر نوشتن.

خاک قدم هایتان توتیای چشمانم.

فیلم‌بازی (2) - انیمیشن UP، بالایی است!

بسم‌الله

چند وقت پیش که کارتون (انیمیشن) UP رو دیدم، چند وجه جالب و بدیع توش پیدا کردم. به بیشتر این جنبه‌ها پرداخته شده؛ مثلاً شخصیت‌پردازی، کار خیلی خوب صداپیشه‌ها و جلوه‌های سه‌بعدی و .... اما حرف من چیز دیگری است. این دومین انیمیشنی است که دیدم زمینه‌ای ماورایی، بسترِ اتفاقات فیلم شده است. عشق اریک و الی وقتی رشد می‌کند و پخته می‌شود، زمینه‌ی بالایی شدن‌شون فراهم می‌شه. در سایه‌ی این عشق متعالی‌یه که می‌تونی "زندگی"تو روی ارتفاعی که دوس داری بنا کنی. و برای این هم باید اول بالایی بشی! با این وصف، جذاب‌ترین قسمت این کارتون رو توی اون 6-5 دقیقه‌ی اول اتفاقاً صامت هم هست، می‌بینم. ماجراجویی رو که بهونه‌ی ایجاد عشقی ماندگار می‌شه، عاشقانه‌ی آرام‌ی که توی سال‌ها زندگی، جریان داره.

لینک‌های مرتبط:

یک عاشقانه آرام - نادر ابراهیمی

راز موفقیت پیکسار

در ستایش رهایی و آرزوهای کودکی

کتاب صوتی یک عاشقانه آرام - نادر ابراهیمی

فیلم‌بازی (1) - زندگی دیگران

بسم‌الله

فیلم "زندگی دیگران" با نام آلمانی Das Leben Der Anderen و نام انگلیسی The Lives Of The Others یکی از بهترین فیلمایی بود که دیدم. داستان از این قراره که وایسلر (با کد شناسائی: HGW XX/7)، بازجوی ارشد اشتازی، پلیس امنیت جمهوری دمکراتیک آلمان و یکی از طرفداران معتقد به حکومت سوسیالیستی آلمان شرقیه. اون مأمور زیر نظر گرفتن زندگی درایمن یک کارگردان تئاتر می‌شه که رئیسش، به توصیه وزیر فرهنگ آلمان شرقی،ماموریت یافتن مدرکی مبتنی بر «ناهنجاری» گئورگ دریمن را بهش محول می‌کنه. تیمی ویژه از مامورای اشتازی با گذاشتن وسایل شنود در تمامی نقاط خانه درایمن شروع به شنود زیر نظر وایسلر می‌کنند. با شروع شنود و کنترل نامحسوس خونه‌ی درایمن، وایسلر با رازهای نهفته درباره مسائل پیرامونی درایمن و دوست دخترش و همچنین مقاصد وزیر فرهنگ در از میان بردن درایمن و همچنین واقعیت‌های نهفته در نظام‌ دیکتاتوری آلمان شرقی (DDR) رویرو می‌شه که باعث فروریختن تمامی باوراش به سیستم فاسد حکومت پلیسی و تحول عقیدتی گسترده در عقاید و رفتارش می‌شه. کادرهایی که توی این فیلم به تصویر کشیده می‌شن، به کمک روایت جذاب یک درام انسانی میان تا تمام 137 دقیقه فیلم کشش بالایی داشته باشه. توی این فیلم می‌تونی یکی از بهترین بازی های یک بازیگر رو در نقش مأمور امنیتی ببینی. شاید مهم‌ترین حُسن زندگی دیگران در نمایش واقعی تحول تدریجی یک مأمور کارکشته امنیتی که خونه و زندگی و منش سرد و بی‌روح و ماشینی‌ش حالتو به هم می‌زنه به انسانی باوجدان و فداکار باشه به طوریکه در انتهای فیلم بیننده اونو شایسته تقدیم کتاب "سوناتی برای یک آلمانی خوب" می‌دونه. 

ترجمه زیر توسط آقای ربیعیان عزیز از یادداشتی به قلم laure thomas درباره این فیلم منتشر شده :

 

زندگی دیگران از آن فیلم‌هایی است که در معرفی‌اش خیلی ساده می‌گویند:" حتما باید ببینید." برهه‌ای رشک انگیز از زندگی در یکی از حداقل فضاهای مطلوب را تصویر می‌کند: آلمان شرقی کمونیستی زیر نظر پلیس مخفی (stasi). در واقع، آنچه در این زندگی باارزش است (عشق و خلاقیت هنری) رفته رفته به واسطه‌ی رژیم تباه می‌شود. همه چیز بسته به میل مردی است که فهمیده چگونه این زندگی باارزش در مقابل همه‌ی پیش داوری‌های اولیه‌اش قرار دارد تا از آن محافظت کند.
فیلم این کارگردان جوان شما را به اواسط سال‌های 1980 می‌برد. فلوریان هنکل فن دونرسمارک در 1989 وقتی دیوار برلین فرو ریخت، باید شانزده ساله باشد. سقوط کمونیسم و اتحاد دوباره‌ی آلمان مهم‌ترین وقایع پنجاه سال اخیر اروپا هستند. این رویداد مهم روی فلوریان جوان باید چه تاثیر شگفتی گذاشته باشد. روشن است که تماشای "زندگی دیگران" باید مدت‌ها پرسش‌هایی از این قبیل را در ذهنش برانگیخته باشد: زندگی مثل آن طرف دیگر باید چطور باشد؟ مردم چطور کنار آمدند؟ چطور ماندند و ارتباط برقرار کردند؟ چطور شوق آزادی را در خودشان سرکوب کردند؟

وایسلر صفحه تقدیم کتاب "سوناتی برای آلمانی خوب" نوشته درایمن رو که به 7/HGW XX (خودش) تقدیم شده، می‌بینه.

Das Leben der Anderen [زندگی‌های دیگران] ( که به تسامح زندگی دیگران و مفرد ترجمه می‌شود) درباره‌ی زندگی نمایشنامه نویسی سوسیالیست، گئورگ درایمن (سباستیان کخ)، " تنها نویسنده‌ی غیر برانداز آلمان شرقی"، و معشوق بازیگرش کریستا_ماریا زیلاند (مارتینا گدک) است. آنها دیگرانند و این زندگی آنهاست. پس زمینه‌ای که از زندگی آنها در جمهوری دموکراتیک آلمان (DDR) دیده می‌شود بی‌همتاست: هوپتمان گرد ویسلر (اولریش موهه)، مامور پلیس مخفی، از سوی وزیر فرهنگ دستور دارد در مورد زندگی آنها جاسوسی کند. این عامل حکومت فاسد و کثیف کریستا_ماریا را دوست دارد و امیدوار است که خود را از شر رقیب عشقی که زندگی نمایشنامه نویس را زیر نظر پلیس مخفی قرار داده خلاص کند.
عملکرد "لازلو" (اشاره به a clin d`oeil [چشمک] به رقیب عشقی بوگارت در "کازابلانکا") ویسلر را وارد زندگی زناشویی گئورگ و کریستا_ماریا می‌کند، و نشان می‌دهد که مقامات آلمان شرقی چگونه شنود می‌کردند. همکار ویسلر که شب‌ها ایستگاه شنود را به راه می‌اندازد، می‌گوید:" ترجیح می‌دهم جاسوسی هنرمندها را بکنم..."، و در واقع نشان می‌دهد که زندگی هنرمندان مطلقا هوس انگیزتر از افسران پلیس مخفی است که اغلب منفور و بیمناک بودند.
ویسلر قبل از اینکه بفهمد عاشق می‌شود. نه تنها به واسطه‌ی جذابیت مارتینا گدک، بلکه به واسطه‌ی خود "لازلو" و زندگی فرهنگی زوجی که با دوستان و امور هنری روزگار می‌گذرانند. اما آنچه بیشتر مایه‌ی حسرتش می‌شود، به جای دلسردی از فساد ارکان رژیم، ایمان شاعرانه‌ی درایمن به سوسیالیسم است. برای اینکه این شیوه بتواند اثر بگذارد نوشتن او بیشتر امیدبخش است تا سرکوفته. وقتی دنیا در برابرشان فرو می‌ریزد، که مقدر است، بازیگر دوست داشتنی هم فرو می‌ریزد، همان که موهه تحت تاثیرش قرار گرفته و از او حمایت می‌کند. بازی این مرد بسیار تاثیرگذار است؛ فقط با تغییرات جزئی در چهره، بیشتر اوقات احساسات خود را درباره‌ی این زوج در حد مجاب کردن ابراز می‌کند.
و همین است که فیلم را تاثیرگذار می‌کند. همین کانون تراژدی است که می‌تواند شخصیت‌های تک بعدی را رنج دهد و در مقابل، آنها را کاملا بپرورد: گریه می‌کنند اما می‌خندند، یاس و اشتیاق را احساس می‌کنند، با هم و کنار همند اما مفلوک و تنها، اندوه می‌خورند و عصیان می‌کنند، و می‌میرند و زندگی می‌کنند. پایان خوش هالیوودی در کار نیست، اما فیلم در احساسی از ایمان به انسانیت پایان می‌گیرد، و حتی می‌توان گفت پیروز می‌شود؛ سرانجام غل و زنجیرها می‌شکند.

پ‌ن1- یادداشت مهتاب ساوجی رو هم راجع به این فیلم اینجا بخونین.

پ‌ن2- امروز علی گفت کسی که تو این فیلم نقش "وایسلر" رو بازی می‌کرد، بر اثر سرطان فوت کرده.