روزانهنگاری (13) - شهر در امن و امان است؟
بسمالله

چند هفته پیش، سعادت آباد : صندوق عقب ماشین خالهی محترم رو جلوی در خونه توی روز روشن، دزد زد.
هفته قبل، فلکه دوم صادقیه : محسن اومده بود پیشم، که جلوی درِ مدرسه تو روز روشن، پرشیای پدرشو دزدیدن.
پریروز رفتم انجمن، که با بچهها عربی کار کنم؛ میبینم خانم بناساز و بقیه خیلی دمق هستن. میپرسم، میگن صبح دزد اومده و کلی چیز میز برده. اینم از دروازه غار!
پن- وقتی دزد به آدم میزنه، 2 تا حس بد پیدا میکنی؛ یکی حس فقدان دارایی، اون یکی حسِ لطمه دیدن "امنیتِ خاطر"ت.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم دی ۱۳۸۸ ساعت 9:11 توسط مهدی
|